سفارش تبلیغ
onUnload="window.alert('ممنون از بازدیدتون');">
سفارش تبلیغ
http://shabzade7.ParsiBlog.com
شخصی به خدا گفت: وقتی که سرنوشت را نوشتی پس چرا دعا کنم؟! خدا در جوابش گفت:از کجا میدانی که چه نوشتم؟ شاید نوشته باشم، هر آنچه دعا کند... 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

لینک های مفید

دیکته

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد سارا به سین سفره مان ایمان ندارد

بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم یا سیل می بارد و یا باران ندارد

بابا انار و سیب و نان را می نویسد حتی برای خواندنش دندان ندارد

انگار بابا همکلاس اولی هاست هی می نویسد این ندارد آن ندارد

بنویس کی آن مرد در باران می آید این انتظار خیسمان پایان ندارد؟

ایمان برادر گوش کن،نقطه،سر خط بنویس بابا مثل هرشب نان ندارد!

پاییز

خش خش برگ خزان ولوله ای پاییزی در دلم می گذرد قافله ای پاییزی

کوچه لبریز شد از شروه ی دلتنگی باد باغ سرریز شد از حوصله ای پاییزی

چه قدر زرد بمانم چه قدر؟ای همه سبز از تو و چشم تو دارم گله ای پاییزی

چه کس انداخته عمری است میان من و تو فصل در فصل خزان فاصله ای پاییزی

باز در کوچه کسی نیست بجز کولی باد خش خش برگ خزان ولوله ای پاییزی



[ دوشنبه 92/3/6 ] [ 3:9 عصر ] [ ماندانا ] [ نظرات () ]

درباره وبلاگ

علاقه مند به طبیعت سفر هنر و ادبیات
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 91
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 86068